به گزارش خط سلامت دو زوج را تصور کنید که هر کدام برای شام در خانه هستند. زن و شوهر اول تمام غذا را صرف نوازش موهای همدیگر می کنند، با عشق به هم لقب های شیرین می نامند و بعد از تمام شدن غذا، دست در دست روی میز گرفته و با محبت به چشمان یکدیگر خیره می شوند. خیلی زود آنها با هم در رختخواب هستند. زوج دیگر به آرامی غذا می خورند، به سختی صحبت می کنند و وقتی غذا تمام شد، ماشین ظرفشویی را بار می کنند. بعداً در یک اتاق می نشینند، اما جدا از هم، هر دو کتاب می خوانند.
هر دو زوج عاشق هستند ولی فقط آن را متفاوت بیان می کنند. فیلسوف کارن جونز در دانشگاه ملبورن بینش مهمی در مورد آنچه در اینجا می گذرد دارد. عشق چیزی است که او آن را مسیری حساس به تفسیر افراد می داند. مسیرها فرآیندها هستند. آدم واقعاً عاشق یک لحظه زودگذر نیست، همان طور که برای یک لحظه زودگذر حرفه یا سرگرمی ندارد. این واقعیت که یک قسمت به عنوان عشق برای یک شخص خاص به حساب می آید - مانند قسمت دیگر برای یک فرد خاص که نویسنده یا بافنده است - بستگی به چیزهایی دارد که قبل از آن قسمت اتفاق افتاده یا بعد از آن اتفاق خواهد افتاد.
عشق یک فرآیند است، نه یک اپیزود
از این نظر، عشق یک فرآیند است، نه یک اپیزود. هر کنشی در یک روایت مستمر قرار می گیرد و از این طریق معنای خود را می گیرد. عمل مشابهی که در روایتی متفاوت انجام میشود، میتواند معنای کاملاً متفاوتی داشته باشد به عنوان مثال برای زوج دوم، ایده نشستن جدا از یکدیگر و خواندن ممکن است مخالف ابراز عشق باشد - ممکن است به معنای شکسته شدن رابطه باشد. در همین حال، برای زوج اول، این می تواند درک کامل آنها از اینکه چگونه می خواهند در آن شب با هم باشند، باشد.
ما به طور مشترک داستان های عشق خود را می نویسیم و به اعمال خود در این روایت ها معنا می دهیم.
در یک روایت، رویدادهای خاص در پرتو یکدیگر معنا پیدا می کنند. نشستن با شریک زندگیتان در سکوت ممکن است به عنوان بخشی از رابطه عاشقانه تان با توجه به رویدادهای دیگر، مانند سالها زندگی مشترک یا اشتراکگذاری اشتیاق خود به کتاب، منطقی باشد. مهمتر از آن، این به عنوان قسمتی از عشق به شریک زندگی تان معنا پیدا می کند، زیرا شما چگونه رابطه خود را مفهوم سازی کرده اید که به یک معنا رسیده اید که برای هر دوی شما منحصر به فرد است. به همین دلیل است که خواندن یک رمان در سکوت با شریک زندگی خود می تواند بیانگر عشق باشد، در حالی که خواندن یک سند قانونی در سکوت در کنار همکارتان چنین نیست.مگر اینکه همکار شما هم شریک عاشقانه شما باشد و شما روایت دومی داشته باشید. عشق آمیخته با روایت کار شما.
سطوح مختلف رابطه
این باعث می شود همه چیز ساده به نظر برسد. در هر رابطهای، ما در معرض چندین سطح مختلف از روایت خواهیم بود که به طور همزمان اجرا میشوند و همچنین این احتمال وجود دارد که آنچه ما تصور میکنیم یک مفهوم مشترک است، مشترک نباشد. به طور معمول، هر یک از ما از طریق سه سطح روایت به مفهوم سازی فردی خود از عشق رمانتیک می رسیم.
هیلد لیندمان فیلسوف دانشگاه میشیگان به وجود روایتهای مشترک اجتماعی اشاره میکند که با اعمال خاصی مرتبط است. او می گوید: به عنوان مثال، بارداری با خوردن برخی غذاها، ارسال پست در شبکه های اجتماعی مرتبط است. همه اینها رویدادهای مورد انتظار در یک روایت بارداری است که تا حدی شکل اجتماعی دارد.
روایت عشق
به همین ترتیب، شیوه های خاصی وجود دارد که به طور معمول با روایت عشق مرتبط است که ما از فرهنگ خود - اغلب از فرهنگ عامه - جمع آوری می کنیم. اینها ممکن است شامل داستان رومئو و ژولیت، یا داستان شاهزاده خانم دیزنی، یا کشش بین وظیفه و عشق عاشقانه باشد. به نوستالژی لحظات خوشبختی با هم فکر کنید این داستانها و داستانهای دیگر در شکلگیری مفهومسازی ما از عشق، زمانی که از داستان به واقعیت میرویم، کمک میکنند. هر شراکت عاشقانه یک روایت منحصر به فرد دارد که هم توسط رابطه شکل می گیرد و هم شکل دهنده آن. برای مثال، داستان «چگونه با هم آشنا شدیم» میتواند نحوه تعریف افراد از روابط عاشقانه خود را شکل دهد. با توجه به اینکه افراد مختلف روایتهای متفاوتی دارند، برخی از اعمال، مانند میزان محبت فیزیکی مورد انتظار، به اپیزودهایی تبدیل میشوند که به عادتها و انتظاراتی تبدیل میشوند که به عنوان بخشی از برخی روابط معنا مییابند و برای برخی دیگرمعنایی را به دنبال ندارد.
در نهایت، ما روایت های فردی خود را داریم . بسیاری از ما در طول زندگی خود در بیش از یک رابطه عاشقانه قرار داریم یا خواهیم داشت و آن روایت های متفاوت ما نیز به طرحی برای تعریف ما از اینکه چه چیزی به عنوان عشق به حساب می آید و چه چیزی نیست، تبدیل می شود.
چارچوب تفسیری
از این ادغام، ما یک چارچوب تفسیری شخصی به دست میآوریم که مشخص میکند کدام اعمال، برای هر یک از ما، محبت محسوب میشوند. ما از طریق داستان های فرهنگی و شخصی که به نمایش می گذاریم، می فهمیم که عاشق بودن چیست. افرادی که در یک جامعه زندگی می کنند در معرض داستان های فرهنگی مشابهی قرار دارند. آنها تمایل دارند که قوس های زندگی شان مانند بزرگ شدن، کسب شغل، جستجوی تحقق از طریق یک رابطه عاشقانه متقابل، یا بیش از یک رابطه شباهت زیادی به دیگران داشته باشد. با این حال، فضایی برای تفاوتهای فردی نیز وجود دارد و آنها میتوانند منشا سوء تفاهم، تنشها و ناامیدی باشند برای مثال، زمانی که شریک زندگی انتظار ابراز فیزیکی بیشتری از عشق یا کمتر از آنچه شما میخواهید داشته باشد.
کلیشههای عاشقانه
در عشق، هیچ دستورالعمل آسانی وجود ندارد. اما شاید با درک میزانی که روایات متداخل و متفاوت انتظارات ما را در عشق شکل می دهند، بتوانیم از برخی نتایج جلوگیری کنیم. شاید ما نیز وظیفه فلسفی داریم که روایتهای مان توسط کلیشههای عاشقانهای که از آهنگها، فیلمها و کمدیها شکل میگیرند، را بررسی کنیم حتی اگر به اشتباه خود را بالاتر از آنها بدانیم. با این حال، تشخیص اینکه همه ما در شبکه های پیچیده روایت عاشقانه گرفتار شده ایم کافی نیست. ما همچنین باید مطمئن شویم در نگارش داستانهای هم مشارکت میکنیم. برای اینکه یکدیگر را بهتر دوست داشته باشیم، باید به این موضوع احترام بگذاریم. بعید است که دنیا یک داستان نویس کاملاً همسان به ما بدهد. برای ورود به صفحه ی اینستاگرام کلیک کنید. تمام مطالب سایت اختصاصی و توسط تحریریه خط سلامت تولید شده است، استفاده با ذکر منبع و لینک دهی بلامانع است.