ممکن است متوجه شوید که دائماً بخاطر مردم به عقب خم میشوید، همیشه تسلیم میشوید، وقتی واقعاً میخواهید «نه» بگویید، همیشه «بله» میگویید و در نتیجه احساس خستگی میکنید.
به گزارش خط سلامت در اینجا نحوه مراقبت از مرزهای زندگی تان فرا رسیده است حتی اگر این فکر شما را کمی بترساند.
مدام احساس خستگی می کنید
زندگی یک عمل متعادل کننده است و همه ما روی طناب محکمی از انرژی احساسی قدم می زنیم.
گاهی اوقات، ممکن است متوجه شوید برخی از تعاملات یا روابط باعث می شود احساس خستگی کنید.
این فقط مربوط به خستگی جسمانی نیست. این یک خستگی عاطفی است که به نظر می رسد در هر گوشه ای از زندگی شما نفوذ می کند و همه چیز را دو برابر سخت تر می کند.
اگر پس از برخورد با افراد یا موقعیتهای خاص، دائماً احساس خستگی میکنید، این نشانه واضحی است که باید مرزهای محکمی تعیین کنید.
مرزها مانند خطوط نامرئی مراقبت از خود هستند. هنگامی که از آنها عبور می کنید، می تواند مانند یک خنجر احساس شود. اگر کنترل نشود، می تواند منجر به فرسودگی و رنجش شود.
پس توجه داشته باشید چیزی یا شخصی به طور مداوم شما را از نظر عاطفی ضعیف می کند. وقت آن است که آن خطوط را بکشید و از انرژی خود محافظت کنید.
از افراد یا موقعیت های خاصی دوری کنید
عادت داشتم خودم را برای دوری از افراد یا موقعیت های خاص بهانه بیاورم. در ابتدا، من آن را به این فکر کردم که سرم شلوغ است یا روحیه ندارم.
اما با گذشت زمان متوجه شدم که بیشتر از اینهاست. به خاطر نداشتن وقت یا انرژی نبود. در مورد این بود که این موقعیت ها باعث استرس و ناراحتی من می شد.
هر بار که می دیدم نام آنها روی تلفنم ظاهر می شود یا هر بار که به رویداد آینده فکر می کردم، یک حس ترس در وجودم جاری می شد. احساس میکردم ضربان قلبم افزایش مییابد و خلق و خوی من به شدت پایین میآید.
آنجا بود که فهمیدم اگر از چیزی به حدی اجتناب میکنم که بر سلامت روحی و جسمیام تأثیر بگذارد، نشانه آن است که باید حد و مرزهایی را تعیین کنم.
شما همیشه "بله" می گویید
وقتی به گذشته نگاه میکنم، قبلاً همانی بودم که شما میگویید «بله». من همیشه قبول می کنم که کارهایی را برای دیگران انجام دهم، حتی اگر به معنای فدا کردن زمان و نیازهای خودم باشد. خواه دوستی درخواست کمک کند، یکی از اعضای خانواده که به کمک نیاز دارد، یا یک همکار که در پروژه ای درخواست کمک کرده است، پاسخ من همیشه "بله" بود.
فکر میکردم که با گفتن «بله» همیشه، مفید و مهربان هستم. اما فهمیدم که فقط در خودم استرس و کینه ایجاد می کنم. نیازها و مرزهای خودم را نادیده می گرفتم تا دیگران را راضی نگه دارم.
یک نمونه خاص در حافظه من برجسته است. یکی از دوستان از من خواست تا به آنها کمک کنم تا خانه را تغییر دهند. علیرغم اینکه کارهای زیادی برای انجام دادن داشتم بلافاصله موافقت کردم. کل روز طاقت فرسا بود و باعث شد تا روزها احساس خستگی کنم.
همیشه در درگیری ها صلح جو هستید
در هر موقعیت درگیری، همیشه سعی می کردم همه چیز را آرام کنم. حتی زمانی که موضوع مستقیماً به من مربوط نمی شد، وارد عمل می شدم و واسطه می شدم.
فکر میکردم «صلحساز» بودن ویژگی خوبی است. فکر میکردم این باعث میشود دوست بهتری، همکار بهتری باشم. اما کاری که واقعا انجام داد این بود که من را در موقعیت هایی قرار داد که برای حفظ آرامش مجبور بودم احساسات و نظرات خود را به خطر بیندازم.
روانشناسان این رفتار را "رفتار مردم پسند" می نامند و اغلب نشانه ای از محدودیت های شخصی ضعیف است. این زمانی است که شما بیشتر نگران احساسات دیگران هستید تا احساسات خود، و حاضرید فداکاری کنید فقط برای جلوگیری از درگیری.
واقعیت این است وظیفه شما این نیست که مشکلات همه را برطرف کنید یا همه را راضی نگه دارید.
تعیین مرز در اینجا به معنای تصدیق این واقعیت است و به خودتان این فرصت را می دهید تا نیازهای خود را بر حفظ صلح در هر زمان اولویت دهید.
نیازها و احساسات خود را بیان نمی کنید
متوجه شدم اغلب زبانم را گاز میگیرم و از بیان نیازها یا احساساتم خودداری میکنم. من معتقد بودم که ساکت ماندن آسانتر از برانگیختن هرگونه درگیری یا ناراحتی احتمالی است.
اما نکته اینجاست هر بار که کلماتم را قورت می دادم، کمی از ارزش خود را نیز می بلعیدم. با بیان نکردن نیازها یا احساساتم، اساساً به خودم میگفتم که آنها اهمیتی ندارند، به اندازه کافی برای صداگذاری مهم نیستند.
این یک موقعیت رایج است که در آن تعیین یک مرز بسیار مهم است. درک این نکته ضروری است که نیازها و احساسات شما به اندازه نیازهای دیگران مهم است.
اولین قدم در تعیین این مرز، شناخت ارزش خود و درک این موضوع است که حق دارید احساسات و نیازهای خود را بدون ترس از واکنش یا طرد شدن بیان کنید. مورد بعدی این است که تمرین کنید آنها را به شیوه ای محترمانه و در عین حال قاطعانه بیان کنید.
این تغییر ممکن است آسان نباشد، اما بخش مهمی از ایجاد مرزهای سالم و حفظ حس احترام به خود است.
برای خود وقت نمی گذارید
در میان همه شلوغی های زندگی، متوجه شدم دارم یک نفر بسیار مهم را فراموش می کنم - خودم.
آنقدر درگیر رعایت موعد مقرر، انجام مسئولیت ها و مراقبت از دیگران بودم که به سختی فرصتی برای خودم باقی نمانده بود.
وقت کمی که داشتم، اغلب در مورد استفاده از آن برای استراحت یا انجام کارهایی که از آنها لذت می برم احساس گناه می کردم. انگار وقت گذاشتن برای خودم یک تجمل بود تا یک ضرورت.
اما این چیزی است که روانشناسی می گوید مراقبت از خود یک تجمل نیست، یک ضرورت است. این خودخواهانه نیست که برای خودتان وقت بگذارید.
برای مراقبت از دیگران، برای انجام موثر مسئولیت های خود، ابتدا باید از خود مراقبت کنید. این شامل اختصاص زمانی برای استراحت و فعالیتهایی است که از آن لذت میبرید، و این مرز مهمی است که باید برای سلامت کلی خود تعیین کنید.
دائماً به دنبال تأیید اعتبار هستید
زمانی بود که متوجه شدم دائماً به دنبال تأیید و تأیید دیگران هستم. چه در روابط شخصیام، چه در محل کار یا حتی در رسانههای اجتماعی، متوجه شدم که کارهایی را انجام میدهم تا با آنها سازگاری داشته باشم یا دوست داشته باشم، نه به این دلیل که واقعاً آنها را میخواستم.
مدتی طول کشید تا متوجه شدم این نیاز دائمی به اعتبار برای عزت نفس و شادی کلی من مضر است.
روانشناسی می گوید نیاز به اعتبار سنجی بیرونی اغلب نشانه ای از ارزش خود پایین و مرزهای شخصی ضعیف است. این زمانی است که اجازه می دهید نظرات و تایید دیگران اعمال و ارزش خود را دیکته کند.
تعیین مرز در اینجا مستلزم شناخت ارزش خود مستقل از اعتبار سنجی خارجی است. این بدان معناست که بدانید ارزش شما با تعداد لایک هایی که در رسانه های اجتماعی دریافت می کنید یا تعداد افرادی که اعمال شما را تایید می کنند تعیین نمی شود.
این در مورد اعتماد به خود، ارزش گذاری برای نظرات خود و تصمیم گیری بر اساس آنچه فکر می کنید برای شما مناسب است است. این یک مرز مهم برای حفظ احترام به خود و رفاه عاطفی است.
ارزش های خود را به خطر می اندازید
یکی از مهمترین درکهایی که داشتم این بود که متوجه شدم ارزشهایم را به خطر میاندازم تا در گروه خاصی قرار بگیرم یا دیگران را راضی کنم.
متوجه شدم کارهایی انجام می دهم که با باورها و اصول اصلی من همخوانی ندارد. ارزشهایم را نادیده می گرفتم فقط برای اینکه درگیری نداشته باشم یا پذیرفته شوم.
به گفته روانشناسی، این وضعیت بحرانی است که در آن تعیین مرزها کاملاً ضروری است.
ارزش های شما مشخص می کند که چه کسی هستید. آنها اصول راهنمای شما، قطب نمای اخلاقی شما هستند. به خطر انداختن آنها به خاطر دیگران نه تنها منجر به احساس ناهماهنگی می شود، بلکه عزت نفس شما را نیز تضعیف می کند.
تعیین مرز در اینجا به معنای ثابت قدم ماندن در باورهای خود است، حتی زمانی که ناراحت کننده یا نامحبوب است. یعنی اجازه ندهید دیگران به شما دیکته کنند که چه چیزی برای شما درست یا نادرست است.
این ممکن است سخت ترین مرز برای تعیین باشد، اما در عین حال بسیار مهم است. زیرا در پایان روز، حفظ یکپارچگی و وفادار ماندن به خود چیزی است که منجر به شادی واقعی و آرامش خاطر می شود.
اگر متوجه شده اید برای این موقعیت ها سر تکان می دهید، این نشانه واضحی است که باید شروع به تعیین مرزهای محکم در زندگی خود کنید. برای ورود به صفحه اینستاگرام کلیک کنید.
تمام مطالب سایت اختصاصی و توسط تحریریه خط سلامت تولید شده است، استفاده با ذکر منبع و لینک دهی بلامانع است.