
به گزارش خط سلامت از فرارو و نشریه فارن پالیسی، اگر هنوز از تغییرات گستردهای که دونالد ترامپ ، رئیسجمهور پیشین ایالات متحده، چه در داخل و چه در صحنه جهانی ایجاد کرده است، حیرتزده میشوید، شاید نگاه عمیقتری به تحولات این سالها نداشتهاید. در مرحله کنونی از زندگی طولانیتر و پرماجرای ترامپ، بهوضوح مشخص است که دنیای موردنظر او جهانی است که در آن افراد قدرتمند و ثروتمند نظیر خودش، بدون توجه به محدودیتهای اخلاقی یا قانونی و بدون پذیرش مسئولیتهای عمومی، هرچه خواستند انجام دهند.
این دیدگاه بهویژه در کارزار انتخاباتی سال ۲۰۱۶ آشکار شد، زمانی که او در یک فایل صوتی بدون خجالت گفت که میتواند با زنان هر رفتاری که بخواهد انجام دهد. قوانین؟ اخلاق؟ مسئولیت؟ این موارد در دیدگاه ترامپ، تنها مسائل مربوط به کسانی هستند که او آنها را سادهلوح یا بازنده خطاب میکند.
استفان والت، استاد برجسته روابط بینالملل دانشگاه هاروارد و از بانیان نظریه رئالیسم تدافعی
ترامپ و ستایش از مستبدان؛ الگویی برای تقسیم دنیا؟
با چنین ذهنیتی، جای تعجب نیست که رهبرانی که ترامپ آنها را تحسین میکند و با آنها نزدیک میشود، اغلب همان مستبدانی هستند که هیچ حد و مرزی در قدرت خود نمیشناسند. او از ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، با عنوان "رهبر قوی" یاد کرده و روابط خود را با مستبدانی نظیر شی جینپینگ در چین، کیم جونگ اون در کره شمالی و محمد بن سلمان در عربستان سعودی موردافتخار میبیند. حتی رهبران دموکراسیهای منتخب همچون ویکتور اوربان در مجارستان، نارندرا مودی در هند و بنیامین نتانیاهو در اسرائیل، که گرایشهای اقتدارگرایانه دارند، جزو چهرههای محبوب او محسوب میشوند.
این رهبران اغلب از نفوذ دولتی برای منافع شخصی و تقویت حامیانشان بهره میبرند و فساد در این رژیمهای اقتدارگرا به یک ویژگی ثابت تبدیل شده است. این نگاه شاید ارتباط ترامپ با افرادی نظیر ایلان ماسک و سایر میلیاردرهای حوزه فناوری را توجیه کند؛ افرادی که مانند او، تمایل به حذف مقررات دارند تا به شیوههای دلخواه خود عمل کنند. ترامپ حتی از چهرههایی نظیر برادران تیت که نمادی از تفکرات مردسالارانه و خودمحوریاند، تجلیل میکند.
در مقابل، رهبرانی که ترامپ به آنها بیاعتنایی میکند، معمولاً همانهایی هستند که همچنان به اصول دموکراتیک و محدودیت قدرت بر اساس قانونپایه پایبند ماندهاند. آنگلا مرکل، صدراعظم سابق آلمان؛ جاستین ترودو، نخستوزیر کانادا؛ و حتی بسیاری از نخستوزیران بریتانیا (بهجز بوریس جانسون) ازجمله این افراد هستند. این رهبران به دلیل اصرارشان بر حفظ قواعد دموکراتیک، در تضادی آشکار با اقتدارگرایی موردتقدیر ترامپ قرار دارند.
چشمانداز ترامپی؛ آغاز یک محور استبدادی؟
در دورههای ریاست جمهوری، ترامپ شبیه به پادشاهی عمل کرد که تلاش داشت مرزهای قدرت اجرایی را تا بینهایت گسترش دهد. نگاه جهانی او جهانی است که مستبدان بزرگ دور هم جمع میشوند و دنیا را بین خود تقسیم میکنند. این دیدگاه که توسط برخی تحلیلگران همچون گیدئون راچمن، "امنسازی جهان برای استبداد" نامیده شده است، شباهت زیادی به نسخهای مدرن از "کنسرت اروپا" دارد که پس از سقوط ناپلئون شکل گرفت؛ جایی که قدرتهای بزرگ جهان توافق کرده بودند نظم را با هماهنگی میان خود حفظ کنند. شاید بتوان این شرایط جدید را "کنسرت مستبدان" نامید.
نظم مطلوب ترامپ؛ مسیر آشوب یا توازن نامطمئن؟
این نوع از نظم، در ظاهر ساده به نظر میرسد؛ کنار گذاشتن سیستمهای پیچیده چندجانبه و تکیه بر توافقهای محدود میان قدرتهای بزرگ. اما این مدل بر بنیانهای سستی استوار است: اعتماد کم مستبدان به همدیگر و این تصور که منافع مشترک آنان میتواند رقابتهای داخلیشان را به حاشیه ببرد.
تجربه نشان داده که مستبدان بهندرت به یکدیگر اعتماد میکنند؛ حتی اگر توافقهای اولیهای میان آنها حاصل شود، دوام و ثبات این توافقها همواره با تردید همراه است. راهکارهای معاملاتی ترامپ که شامل دیدارهای حضوری و امتیازات قابلتوجه بود نیز در دستیابی به اهداف پایدار ناکام ماند. توافقهای تجاری با چین و مذاکرات بدون پیششرط با کیم جونگ اون نمونههایی از این شکستها هستند.
این باور که آمریکا بتواند با تعامل با مستبدان جهانی نظم پایدار ایجاد کند، بیش از اندازه خوشبینانه به نظر میرسد. مطالعات نشان دادهاند که دموکراسیها، هم بهلحاظ اقتصادی و هم بهلحاظ امنیتی، شرکای قابلاعتمادتر و طولانیمدتتری هستند.
تاریخ، بازخوانی شده؛ آیا قدرتهای دموکراتیک بهتر عمل میکنند؟
تجربه تاریخی بیانگر این است که سیستمهای اتکای صرف بر قدرتهای اقتدارگرا در نهایت ناکارآمد بوده است. رهبران مستبد نظیر ژوزف استالین یا مائو زدونگ تصمیات ویرانگری گرفتند که به فاجعههای انسانی انجامید. جاهطلبیهای موسولینی و هیتلر نمونههای روشنی از خطرات ناشی از فقدان نظام کنترل قدرت هستند.
هرچند دموکراسی نیز بیکاستی نیست، اما ویژگیهایش مثل پاسخگویی عمومی و تغییر رهبران ناکارآمد آن را بسیار انعطافپذیرتر کرده است. این انعطاف دموکراسیها نتیجههای بهتری برای جوامعشان در ابعاد مختلف، از رشد اقتصادی گرفته تا حقوق بشر، به همراه آورده است.
آیا ترامپ ستونهای دموکراسی غربی را فرو میریزد؟
مسئله اصلی این نیست که ترامپ بخواهد با روسیه گفتگو کند یا جنگ اوکراین را پایان بخشد. مشکل در نحوه تعامل او است؛ نزدیکی به دیکتاتورها به بهای تخریب روابط با متحدان دموکراتیک آمریکا تمام شده است.
حتی در دهه ۱۹۷۰، زمانی که نیکسون و کیسینجر روابط با چین را تقویت کردند، همچنان به حفظ اتحادهای غربی پایبند ماندند. اما ترامپ، این توازن راهبردی را با خواستهها و منافع شخصیاش جایگزین کرد. روابط ارزشمند با کانادا و مکزیک به خاطر سیاستهای خصمانه و بیاحترامیهای مکرر او به خطر افتادهاند.
ساختار همکاری دموکراتیک غرب، ستونهای نظم جهانی معاصر را تشکیل داده بود. اما حرکت به سوی نزدیکی با قدرتهایی نظیر روسیه، با اقتصادی ضعیفتر و پایگاهی اجتماعی محدود، یک جایگزین مناسب برای شراکتِ دیرینه با متحدان دموکراتیک آمریکا نیست.
برای ورود به صفحه اینستاگرام کلیک کنید.تمام مطالب سایت اختصاصی و توسط تحریریه خط سلامت تولید شده است، استفاده با ذکر منبع و لینک دهی بلامانع است