شیرین و حمید، دو همدانشگاهی که به هم علاقهمند شده بودند، قرار بود در روز عروسیشان زندگی جدیدی را آغاز کنند. اما چیزی که به نظر یک روز خوشبخت میرسید، تبدیل به یک شب کابوسوار شد. حملهای وحشیانه به آرایشگاه زنانهای در شمالشرق تهران تمام برنامهها و رویاهای شیرین را به هم ریخت. هیچکس نمیتوانست حدس بزند که این حمله، توسط کسی که شیرین سالها با او ارتباط نزدیکی داشت، برنامهریزی شده است.
به گزارش خط سلامت مهدی، پسرعموی شیرین، که همیشه در زندگیاش با مشکلات روحی و اجتماعی دست و پنجه نرم میکرد، از آن دسته افرادی بود که از اعتیاد رنج میبرد و در دنیای خلاف و خشونت غرق شده بود. او و شیرین از دوران کودکی با هم بزرگ شده بودند و در خانوادههایشان این تصور وجود داشت که عقد آنها در آسمانها بسته شده است. اما زندگی مسیر متفاوتی را برای آنها رقم زد. شیرین به دانشگاه رفت، به فردی مستقل و باهوش تبدیل شد، در حالی که مهدی درگیر مسائل مختلف شد و به فردی پرخاشگر و معتاد تبدیل گردید.
مهدی هرگز نتوانست از احساساتی که به شیرین داشت دست بکشد. او مدام به او ابراز علاقه میکرد، اما شیرین هیچگاه به او توجه نمیکرد. زمانی که شیرین با حمید آشنا شد و تصمیم گرفت با او ازدواج کند، مهدی دچار بحران شد و احساس کرد که همه چیز از دست رفته است. این احساس طردشدگی و شکست در زندگی، به شدت مهدی را آزار میداد و در نهایت به جایی رسید که انتقام گرفتن از شیرین تنها راهحل ممکن به نظرش میرسید.
مهدی با جمعآوری اطلاعات از مراسم عروسی و آرایشگاه، نقشهای برای حمله به این مکانها کشید. او به سه نفر از دوستانش که به نوعی نوچههای او بودند، دستور داد تا به آرایشگاه حمله کنند. آنها به صورت ناشناس وارد آرایشگاه شدند و با قمه و شمشیر، به هر چیزی که سر راهشان بود حمله کردند. وسایل آرایشی را به هم ریختند، لباس عروس را خراب کردند و حتی طلاهای موجود در سالن را به سرقت بردند.
وقتی حمید به آرایشگاه رسید، با صحنهای وحشتناک روبهرو شد. شیشههای آرایشگاه شکسته، لوازم آرایش روی زمین پراکنده بود و عروسخانم در حال گریه بود. او به ماموران گفت که به هیچ عنوان تصور نمیکرد چنین چیزی رخ دهد. شیرین، که هنوز از شوک حمله بیرون نیامده بود، به پلیس گفت: «فکر میکنم این کار کار پسرعموم باشد، او همیشه نسبت به من احساسات عجیبی داشت.»
تحقیقات پلیس نشان داد که مهدی عامل اصلی حمله به آرایشگاه بوده است. وقتی مهدی دستگیر شد، ابتدا خود را شگفتزده نشان داد و گفت که چون مواد مصرف کرده بود، توانایی کنترل خود را از دست داده بود. اما زمانی که متوجه شد شیرین از او شکایت کرده است، مجبور شد اعتراف کند. او گفت: «من و شیرین همدیگر را دوست داشتیم، اما عمویم اجازه نداد با هم ازدواج کنیم. وقتی شنیدم که شیرین با کسی دیگر ازدواج میکند، تصمیم گرفتم انتقام بگیرم.»
مهدی ادامه داد او به نوچههایش دستور داده بود تنها ماشین عروس، لباسها و تزئینات را خراب کنند، اما از سرقت طلاها بیخبر بود. او همچنین گفت که از دور نظارهگر کارهای نوچههایش بود و زمانی که فهمید عروس و داماد با وجود این حمله به تالار رسیدهاند و مراسم به طور عادی ادامه یافته است، شوکه شد.
تحقیقات پلیس نشان داد نوچهها، تحت تأثیر ترس و فشاری که از مهدی داشتند، طلاهای موجود در آرایشگاه را دزدیدهاند. یکی از آنها، یعقوب، در بازجوییها گفت: «ما فقط دستور داشتیم ماشین و لباسها را خراب کنیم، اما یکی از زنها به ما طلاهایش را داد و همین باعث شد که طلاهای دیگران را هم بگیریم.»
در نهایت، پس از اعترافات مهدی و نوچههایش، آنها دستگیر شدند و پرونده در حال پیگیری است. اما سوالی که باقی میماند این است که چرا مهدی به چنین نقطهای رسید و چرا برای انتقام از کسانی که از نظر او به او بیتوجه بودند، دست به چنین اقدامی زد.
این داستان، نشاندهندهی پیچیدگیهای روابط خانوادگی، اثرات اعتیاد و ضعف در کنترل احساسات است. در واقع، مهدی به جای حل مشکلات خود به شیوهای سالم، از خشونت و انتقام برای جلب توجه و به دست آوردن چیزی که فکر میکرد حق اوست، استفاده کرد. این وضعیت بیانگر نیاز به توجه به مشکلات روانی و اجتماعی است که میتواند افراد را به سمت رفتارهای خطرناک و آسیبزننده هدایت کند.
توصیه روانشناس در اتاق درمان
روانشناس: مهدی، به نظر میرسد تو با یک سری احساسات سرکوبشده و نارضایتی از زندگیات دست و پنجه نرم میکنی. اینطور نیست؟ میخواهیم ببینیم این احساسات از کجا آمدهاند و چطور میتوانی آنها را به شیوهای سالمتر مدیریت کنی.
مهدی: بله، حقیقتش رو بخواهید احساس میکنم که همیشه نادیده گرفته شدم، مخصوصاً از طرف خانوادهام. همیشه میگفتند که من باید با شیرین ازدواج میکردم و وقتی نتونستم باهاش باشم، حس کردم که همه چیز از دست رفته.
روانشناس: این احساسات خیلی قوی هستند، مهدی. به نظر میرسد که احساس طرد شدن و بیتوجهی باعث شده که به دنبال راههایی برای جلب توجه و گرفتن حق خودت باشی، درست است؟ اما استفاده از خشونت و انتقام نه تنها کمکی نمیکند، بلکه به خودت و دیگران آسیب میزند. آیا به این فکر کردی که میتوانی این احساسات را به روشهای سالمتر بیان کنی؟
مهدی: راستش، هیچ وقت واقعاً فکر نکردم. فقط وقتی عصبی میشدم، هیچ کنترلی روی خودم نداشتم. احساس میکردم که اگر انتقام نگیرم، هیچکس متوجه دردی که دارم نمیشود.
روانشناس: میفهمم. اما حملهای که کردی نه تنها هیچ مشکلی را حل نکرد، بلکه فقط زندگیات را پیچیدهتر کرد. باید بیاموزی که احساساتت را با گفتوگو و بازتاب سالمتری بیان کنی، نه از طریق خشونت. تو میتوانی یاد بگیری که عصبانیت و ناامیدیات را به شیوهای آرامتر و موثرتر نشان بدهی، مثلاً با نوشتن، صحبت کردن با یک فرد معتمد یا حتی ورزش.
مهدی: این کارها به نظر خوب میاد. ولی وقتی حس میکنم همه چیز از دستم رفته، خیلی سخت میشه که خودمو کنترل کنم.
روانشناس: این طبیعی است که وقتی احساس شکست یا طرد میکنی، واکنشهای احساسی شدید به وجود بیاید. اما باید یاد بگیری که وقتی تحت فشار قرار میگیری، چطور از روشهای سالم برای مدیریت این احساسات استفاده کنی. یکی از اولین گامها برای این کار، درمان اعتیاد است. چون اعتیاد میتواند احساسات منفی تو را تشدید کند و باعث شود که کنترل کمتری روی رفتارهایت داشته باشی. ما باید با هم کار کنیم تا به ریشههای اعتیاد و بحرانهای روحیات پی ببریم و تو بتوانی از این مسیر خارج شوی.
مهدی: یعنی میگید که باید از مواد دست بکشم؟
روانشناس: بله، قطعاً. اعتیاد نه تنها به بدن آسیب میزند، بلکه ذهن و احساساتت را هم درگیر میکند. به جای اینکه بخواهی از مواد برای فرار از مشکلات استفاده کنی، باید یاد بگیری که با آنها رو به رو شوی. ما میتوانیم در کنار هم برای ترک اعتیاد برنامهریزی کنیم و مهارتهای لازم برای مواجهه با احساسات پیچیدهات را یاد بگیریم.
مهدی: درست میگید. واقعا نمیخواهم اینطوری زندگی کنم، اما نمیدونم از کجا شروع کنم.
روانشناس: آغاز تغییر از درون خود توست، مهدی. باید با خودت صادق باشی و بپذیری که تغییر نیاز به زمان و تلاش دارد. اما اگر تصمیم بگیری که به خودت کمک کنی، به مرور زمان میتوانی روابط سالمتری بسازی و احساساتت را به شکلی درست مدیریت کنی. این به تو این امکان را میدهد که دوباره به زندگی عادی و شاد برگردی.
مهدی: به نظر میاد که اگر بخوام این تغییر رو ایجاد کنم، باید خیلی چیزها رو عوض کنم. اما به نظرم ارزشش رو داره.
روانشناس: دقیقاً، تغییر همیشه سخت است، اما نتیجه آن میتواند بسیار رضایتبخش باشد. ما در این راه همراه تو خواهیم بود.
برای ورود به صفحه اینستاگرام کلیک کنید.تمام مطالب سایت اختصاصی و توسط تحریریه خط سلامت تولید شده است، استفاده با ذکر منبع و لینک دهی بلامانع است