
به گزارش خط سلامت هرگاه برف میبارد و زمین را سپیدپوش میکند، تماشای منظرههای برفی حس شاعرانگی را پرورش میدهد و شاعران باریدن برف را دستمایه سرودن اشعار زیبا در فصل زمستان قرار میدهند. از بنمایههای مرتبط با برف، شعرهایی است که درباره آدم برفی سروده شده است.
برای گردآوری شعرهای برفی، تمرکز را بر اشعار معاصر و همینطور شعر با مضمون آدم برفی گذاشتهایم. اگر به شعر شاعران بزرگ درباره برف علاقه دارید اشعار کوتاه و زیبا درباره برف را بخوانید.
غمگین ترین شعر برفی
من برف ندیدهام
خواهر و برادرم نیز برف ندیدهاند
اما پدرمان آدم برفی بود
که در حسرت شال و کلاهی برایمان
قطره قطره آب شد
هوشنگ بهداروند
شعر رمانتیک درباره برف
برف
همان دوستت دارمهای باران است
که روی دستان سرد ابرها
باد کرده است
آرش شریعتی
شعر کوتاه برف فروغ فرخزاد
پشت شیشه برف میبارد
در سکوت سینهام دستی
دانه اندوه میکارد
فروغ فرخزاد
شعر عاشقانه در وصف برف
زمین عروس شد و آسمان به حرف آمد
چه شادباشی ازین خوبتر که برف آمد؟
علیرضا بدیع
شعر کوتاه احساسی در وصف برف
دانه برفی و آنقدر ظریفی که فقط
باید از این طرف شیشه تماشا بشوی
میبینیام وقتی به مویم برف غم باشد
روزی که پشتم مثل پشت کوه خم باشد
مهدی فرجی
شعر کوتاه برف غمگین
رفتی و آسمان به حرف آمد
تو نبودی چقدر برف آمد
سعید بیابانکی
شعر کوتاه در مورد روزهای برفی
برف بارید به این شهر، کجایی بی من؟
کاش سردت نشود دل نگرانم برگرد
مهدی کمانگر
شعر کوتاه و غمگین برف
رفتی و پشت سرت برف بدی میآمد
رفتی و ساختهام جای تو آدم برفی
سعید شیروانی
شعر کوتاه برف برای بیو
از برف میتکاند و میریزدم به هم
از شاخه درختِ خیالم، پریدنت
اصغر معاذی
شعر کوتاه غمناک در وصف برف
هوایم بی تو چون گنجشک تنهایی ست
که در سرما، میان برفها مانده
شبیه آن مهاجر مرغ دل خسته
که بی تقصیر از پرواز جا مانده
مجتبی قندالی
شعر کوتاه سنگین درباره برف
نه مثل تگرگ، ناگهان، رگباری
نه چون باران، ریز و درشت و جاری
قربان تو ای برف! که در خلوت شب
با آن همه حرف، بی صدا میباری
مرتضی امیری اسفندقه
شعر کوتاه تلخ و سوزناک در مورد آدم برفی
قطره قطره شد آب آدم برفی
شد آب در آفتاب آدم برفی
آب از سر او گذشت اما هرگز
بیدار نشد ز خواب آدم برفی
بیژن ارژن
شعر عاشقانه در وصف برف
پاییزم اما برف میبارد
هر لحظه دی لج میکند با من
دی بس کن این دیوانهبازی را
هی بغضها را چیدهای تا من
مریم قهرمانلو
شعر کوتاه برای برف و روزهای زمستانی
آه، آدم برفی
دلم برای تو میسوزد
که هنوز دلت برای کودکانی که دستکش ندارند
میسوزد
کاش دل آدمها هم
مثل دل آدم برفی سفید بود
امید صباغ نو
شعر کوتاه برف برای بیو واتساپ
وقتی برف
سنگین باشد
نقاشی چه ساده است
حمیدرضا شکارسری
شعر کوتاه پرمعنا در باب برف
برف
حجابی بر قامت زمین
لباسی سپید
بر تنی چرکین
نوید کریمی
شعر احساسی کوتاه در مورد برف
سپیدی برف
چشمان عاشقیست
خیره بر رد پای معشوقهای که
یک زمستان
در خیابانی رهایش کرد
عادله شیدا
شعر کوتاه عاشقانه درباره روزهای برفی و آدم برفی
دنیای آدم برفیها
دنیای سادهایست
اگر برف بیاد هست
اگر برف نیاید نیست
مثل دنیای من
اگر تو باشی هستم، اگر نباشی...
شعر کوتاه در مورد برف
در این پولکافشان
جهان، ناگهان، بارِ دیگر جوان است:
چه اندوه اگر میگذارد مرا همچنان پیر؟
چه برفی!
چه برفی!
چه پاکیزه آرامشی، با چه ژرفای ژرفی
اسماعیل خویی
شعر غمگین درباره روزهای برفی
پرده توری برف
جلو پنجره آویخته است
مرد، با خاطره عشقی دور
مانده سرگرم در این روز زمستانی سرد
یادها میریزند
از سر شاخه اندیشه او
برگهایی همه زرد...
میمنت میرصادقی
غمگین ترین شعر کوتاه برف
بر کشتزار دلم برف سنگینی نشسته
و کسی ندانست
اندوه از کی باریدن گرفت
نجوا رستگار
شعر کوتاه غمگین و عاشقانه در مورد برف
هیچ برفی را به یاد ندارم
جز آن برفی که
رد پایت
بر آن نقش بست
برفی که هنوز سرمایش
عمق استخوانهایم را
میسوزاند
محمد شیرینزاده
شعر رمانتیک درباره برف
باد برف همه جا بود
سوزی اما در کار نبود
و
این خاطرهها بودند که هر بار کمرنگ تر میشدند
و برف بود و بس
و ردپایی مبهم
و پایان ردپا
آغاز دره بود
سبحان معظمی
شعر کوتاه برف شاملو
برف می بارید و ما آرام،
گاه تنها، گاه با هم، راه می رفتیم.
چه شکایت های غمگینی که می کردیم،
یا حکایت های شیرینی که می گفتیم.
هیچکس از ما نمی دانست
کز کدامین لحظه شب کرده بود این باد برف آغاز.
هم نمی دانست کاین راه خم اندر خم
بکجامان می کشاند باز.
شعر از شاملو
شعر کوتاه عاشقانه درباره برف
زیبای مـن
گوش کن
عشق
همین صدای آرام بارش برف اسـت
زلال و پاک و بی ریا
شعر نو کوتاه در وصف برف
برف
کلامی
که فقط
بر زبان سکوت جاری میشود
سفید خوانی آسمان اسـت
در فصل آخر سالنامه بی برگ
شعر سپید کوتاه برف
عزیزم
در آغاز اولین روز زمستان
بـه تعداد این دانه های زیبا و بلورین برف
برایت آرزوهایی زیبا و رنگارنگ دارم
اولین روز زمستانی ات مبارک
شعر غمگین کوتاه برفی
دست غارتگر آذر
طبق عادت
به یغما می برد
تمام رستن و جوانی را
هنگامه ژاله وار می میرد
چنان که هیج همهمه ای
به گوش نمی رسد
حال نوبت آنست که
جسم بی روح خزان دیده اش
بدست دی کفن پوش گردد
و تن نحیف رنج کشیده اش
با حریر برف
سفید پوش شود ...
هنگامه زنوری
تمام مطالب سایت اختصاصی و توسط تحریریه خط سلامت تولید شده است، استفاده با ذکر منبع و لینک دهی بلامانع است